جدول جو
جدول جو

معنی آب بخش - جستجوی لغت در جدول جو

آب بخش
(تَ)
میرآب. قلاد. (مهذب الاسماء). آب یار. اویار. آنکه شغلش آب دادن بکشت بود
لغت نامه دهخدا
آب بخش
میرآب، آب یار، اویار، آنکه شغلش آب دادن به کشت بود
تصویری از آب بخش
تصویر آب بخش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب سخت
تصویر آب سخت
آبی که مواد معدنی در آن بسیار باشد و صابون در آن خوب کف نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بقا
تصویر آب بقا
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، نوشاب، چشمۀ حیات، جان افزا، شربت حیوان، عین الحیات، چشمۀ زندگی، چشمۀ خضر، چشمۀ الیاس، آب حیوان، آب حیات، چشمۀ نوش، آب خضر، جان فزا، چشمۀ حیوان، ماالحیاة
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
کسی که یخ می سازد، آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست می کند، سد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بها
تصویر آب بها
پولی که در بهای آب می دهند، حق الشرب، آبپاش، ظرفی فلزی و دسته دار که سر لولۀ آن سوراخ های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل ها یا زمین به کار می رود، کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل ها وگیاهان است
فرهنگ فارسی عمید
(آبْ، بَ)
نام رودیست در طرف غرب ایران که خط سرحدی ایران و عراق از آن گذرد و معروفست به نمود، نام محله ای باصفهان
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب بقا
تصویر آب بقا
آب نامیری آب جاویدی آب زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بخش
تصویر سر بخش
بهره حصه بخش قسمت، آنکه سر خود را در راه هدف خویش فدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگری، سباحت، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که وظیفه او این است که ببیند آب بمقداری که معین شده بمحصول میرسد یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بقم
تصویر آب بقم
آبی که از بقم (بکم) گیرند، خون دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بها
تصویر آب بها
پولی که در بهای آب دهند حق الشرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب پاش
تصویر آب پاش
آوندی که بدان بر گل وچمن آب پاشند، آب پاچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب خشک
تصویر آب خشک
شیشه آبگینه، بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب وآش
تصویر آب وآش
از اتباع، خوردنیهای پخته
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در حال جوشیدن است آب جوشان، آب گرم معدنی، آبی که در آن جوش یعنی بی کربنات سود و اسید طرطیر کنند و مانند گوارشی بیاشامند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آبرا بندکند، آنکه آب در ظرفی ریزد، آنکه ماست و پنیر و سر شیر و خامه سازد، آنکه درزهای ظروف فلزی را با موم مذاب یا قلعی سد کند، آنکه یخ گیرد، دستگاهی مجهز بدرهای متحرک که برای حرکت کشتیها بین دو نقطه رودخانه که هم ارتفاع نیستند بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بقا
تصویر آب بقا
((بِ بَ))
آب حیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
((بَ))
سّد، کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند، کسی که ترک ظروف شکسته را می گرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بها
تصویر آب بها
((بَ))
پولی که در ازای آب دهند، حق الشرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب پاش
تصویر آب پاش
آلتی دسته دار و سر پهن و سوراخ سوراخ برای آب دادن به گیاهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب خشک
تصویر آب خشک
((بِ خُ))
شیشه، آبگینه، بلور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بقا
تصویر آب بقا
آب نامیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
سد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
Watertight
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
герметичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
wasserdicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
герметичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
hermetyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
水密的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
hermético
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
ermetico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی